"شما - پاتر - چرا شما به او نگفتید که قارچ ها را اضافه نکنید؟ فکر می کرد که شما خوب به نظر می رسید اگر اشتباه کرد، آیا شما؟ این نقطه دیگری است که برای گریفیندور از دست داده اید. "
این خیلی ناعادلانه بود که هری دهان خود را برای گفتن باز کرد، اما ران او را پشت پرده خود گذاشت.
او گفت: "آن را فشار نده،" من شنیدم که اسنیپ می تواند خیلی تند و زننده باشد. "
هری بعد از یک ساعت بعد از قدم زدن، از مسابقه خارج شد و روح او کم بود. او در اولین هفته خود دو امتیاز برای گریفیندور را از دست داد - چرا اسنیف از او متنفر بود؟
رون گفت: "تشویق کنید،" اسنایپ همیشه از نقاشی های فرد و جورج برمی آید. آیا می توانم با هقرید با شما ملاقات کنم؟ "
در 5 تا 3 آنها قلعه را ترک کردند و راه خود را در سراسر زمین گذاشتند. حجریت در یک خانه کوچک چوبی در لبه جنگل ممنوعه زندگی کرد. کمانش و یک جفت گالوسه در خارج از در ورودی قرار داشتند.
هنگامی که هری دستش را گرفت، آنها صدای تپش قورباغه را از درون و چند لرزهای شلوغ شنیدند. صدای هیگرید صدای زنگ زد و گفت: "عقب، فنگ - پشت".
چهره بزرگ و مودار هگارد، در حالی که باز شد، باز شد.
او گفت: "قطع کن." "برگشت، خنده"
او به آنها اجازه داد، در تلاش برای نگه داشتن در یقه یک لباس عجیب و غریب سیاه و سفید.
تنها یک اتاق در داخل وجود داشت. حمام و فازان از سقف آویزان شد، یک کتری مسی روی آتش باز شد و در گوشه ایستاده بود و یک تخت عظیم با چنگال پچوکی روی آن می گذاشت.
هاگرید گفت: "خودت را در منزل بگذران"، اجازه داد از Fang بیرون برود، که مستقیم در رون محاصره شده و گوشش را ریخت. مانند هقرید، Fang به وضوح به اندازه او شدید نبود.
هری به «هاگریت» گفت: «این رون است، که ریختن آب جوش به یک قوری بزرگ و قرار دادن کیک های سنگی روی یک صفحه.
هیگرید دیگر، ویزلی دیگر، با نگاهی به پارازیت های ران، گفت: "من نیمی از زندگی خود را به عنوان برادران دوقلوهای دور از جنگل سپری کردم."
کیک های سنگی توده های بی شکل با کشمش بود که تقریبا دندان هایش را شکست، اما هری و رون وانمود کردند که از آنها لذت می برند، همانطور که آنها در مورد درس های اولشان به هاگرید گفتند. چنگال سرش را روی زانو هری گذاشت و روی تمام لباسهایش کوبید.
درباره این سایت